ساحل زندگی...

 

 

در ساحل زندگی مشغول قدم زدن با خدا بودم...

لحظه ها مثل نسیمی صورتم را قلقلک میدادند...

ردپای من و خدا با هر قدم بر روی شن ها اثری باقی می گذاشت...

ناگهان در سراشیبی سختی فقط یک ردپا باقی ماند !

بعد از گذر ان سراشیبی  دوباره رد پاها دوتا شدند !

از خدا پرسیدم:چرا مرا در موقع گذر از سختی ها تنها گذاشتی؟

خدا لبخند گرمی زد و گفت:من تو را در ان موقع تنها نگذاشتم.تو در ان موقع  در اغوش من بودی.



نظرات شما عزیزان:

سید علیرضا
ساعت16:52---30 شهريور 1393

سلام من سید علیرضا رضوی هستم وبلاگ قشنگی دارید اگر خواستید بیاید به وبلاگ من هم سری بزنید . . .
پاسخ:سلام .ممنون از نظرتون.حتما... بازم به ما سربزنید



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 4 تير 1393برچسب:اغوش باز خدا,لبخند گرم خدا,دوستت دارم خدا, | 17:55 | نویسنده : خاطره صادقی |
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس